آیینه میگوید پیر شدی…
موهای مشکی ات سپید شد…
عیبی ندارد آینه…
موهایم را رنگ میکنم…دوباره جوان میشوم…
دلم با بغض میگوید:میشود مرا هم رنگ کنی…؟؟؟
زیر لب میگویم دلکم…
کدام تکه ات را رنگ کنم؟؟؟
بایگانی برای دسته ‘شعرهای عاشقانه’
آیینه میگوید پیر شدی…
آیینه میگوید پیر شدی… موهای مشکی ات سپید شد… عیبی ندارد آینه… موهایم را رنگ میکنم…دوباره جوان میشوم… دلم با بغض میگوید:میشود مرا هم رنگ کنی…؟؟؟ زیر لب میگویم دلکم… کدام تکه ات را رنگ کنم؟؟؟ در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
می گویند : شاد بنویس…!!
می گویند : شاد بنویس…!! در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
نه زبانم برای تعریف تو توانایی دارد و نه…
نه زبانم برای تعریف تو توانایی دارد و نه چشم هایم توان برای دیدنت را… نه دست هایم برای لمس کردنت تاب دارد نه بازوهایم برای به آغوش کشیدنت دراز می شود… و نه عمری باقی می ماند تا تو را باز پیدایت کنم… یک نصیحت : مواظب خودت باش یک خواهش : هیچوقت عوض نشو در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
میدونم نباید بهش فکر کنم
میدونم نباید بهش فکر کنم در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
دیــگــر بــهـ تــــو فــکــر نـــمــے کـنـــمــ
دیــگــر بــهـ تــــو فــکــر نـــمــے کـنـــمــ در شعرهای عاشقانه | یک نظر
تو را
تو را براى در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
چه عذابی؟
چه عــذابـی در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
اکنون دیگر…
اکنون دیگر “در دسترس” بودنت مهم نیست چون دیگر نه “مشترک” هستی و نه “مورد نظر” …! هوا سرد است اما نگران نباش سرما نمیخورم ، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده…! هرکس ک سراغت را میگیرد ، نمیگویم وجود نداری ، میگویم وجودش را نداشتی…! فکر نکن تو فوق العاده بوده ای ، قطع به یقین من کم توقع بوده ام…! حالا هم که اتفاقی نیفتاده ، حادثه ی بین ما ، فقط يک زد و خورد ساده بوده ! تو جا زدی ، من جا خوردم….! زمانی “نبودنت” همه هستی مرا نابود میکرد ولی حالا “بودنت”…….! میشود که نباشی؟؟؟ راستی!! سلام مرا به وجدانت برسان…البته اگر بیدار بود! در شعرهای عاشقانه | 9 نظر
بدرقه اش کن …
بدرقه اش کن … در شعرهای عاشقانه | بدون نظر
دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم
دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم در شعرهای عاشقانه | یک نظر
|