اکنون دیگر...

اکنون دیگر…

اکنون دیگر “در دسترس” بودنت مهم نیست چون دیگر نه “مشترک” هستی و نه “مورد نظر” …! هوا سرد است اما نگران نباش سرما نمیخورم ، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده…! هرکس ک سراغت را میگیرد ، نمیگویم وجود نداری ، میگویم وجودش را نداشتی…! فکر نکن تو فوق العاده بوده ای ، قطع به یقین من کم توقع بوده ام…! حالا هم که اتفاقی نیفتاده ، حادثه ی بین ما ، فقط يک زد و خورد ساده بوده ! تو جا زدی ، من جا خوردم….! زمانی “نبودنت” همه هستی مرا نابود میکرد ولی حالا “بودنت”…….! میشود که نباشی؟؟؟ راستی!! سلام مرا به وجدانت برسان…البته اگر بیدار بود!

9 دیدگاه نوشته شده است! می توانید دیدگاه خود را بنویسید

  1. Saba 3 گفت:

    سلام
    وب عالی داری
    اکنون دیگر مثل گذشته نیست
    و
    نخواهد شد
    چون دیگر
    ن کوچک بزرگ می شود
    ن
    بزرگ کوچک

  2. ستایش گفت:

    لحظه لحظه در دلم ‏عشق‬ تو غوغا می کند
    کی خدا رحمی به حال این دل ما می کند

  3. ستایش گفت:

    دل تووقتى ميگيره دل من ميخوادبميره حاضرم دلم فدات شه تاكه قلب تونگيره

  4. m گفت:

    لایییییییییییییییییییک
    به ما هم سربزن

  5. m2 گفت:

    لایییییییییییییییییییک
    به ما هم سربزن

  6. یاس گفت:

    آروم بگیر دلم اون بی تو آرومه …
    شاید اگه من جای شاعر بودم اینجوری میگفتم :
    آروم بگیر دلم اون بی تو فقط بلده جفتک بندازه :))

  7. فرزاد گفت:

    من از تو دل نمیکنم اقا اگه قابل بدونی

    اگه میون عاشقات این دل مارو دل بدونی

    من از تو دل نمیکنم مگه میشه از تو جدا شد

    مگه میشه دل به تو داد و بی خیبال کربلا شد

    تموم زندگیمو من مدیون دستای تو هستم

    نمی دونم چه جوری شد ندیده من دل به تو بستم

    ولی بدون هرجا باشم نشون نوکری باهامه

    تموم عالم بدونه هرجا باشم حسین باهامه

    بمیرم اقا کفن نداری چرا تو سر در بدن نداری

دیدگاه خود را به ما بگویید.






Copyright 2009 zirebarankhoda.ir , All rights reserved ©